معرفت بنام خدا خاطره شهید یک روز برای انجام مأموریتی ، سوار ماشین شدیم که حرکت کنیم ، اما هر چه استارت زدیم ، ماشین روشن نمی شد. در این لحظه شهید مهرعلی بهروزی (شهیدی از مرودشت فارس) رو به ما کرد و گفت: فلانی فکر می کنم وضو نداری! به سرعت پریدیم پایین و رفتیم وضو گرفتیم. دوباره وقتی سوار شدیم و استارت زدیم ، بلافاصله ماشین روشن شد و برای انجام مأموریت به راه افتادیم. موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 597
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 281313
|
||